گِردگَرد

سفرنامه تاجیکستان

سال ها پیش زمانی که تاجیکستان از شوروی مستقل شد مثل بچه ای بود که از خانه بیرونش کردند، نه پول و صنعت داشت، نه ارتش و مرز مشخص و نه اعتبار و سرمایه ای؛ اما اراده ای مثل کوه داشت برای پابرجا موندن… مرز و زبان و واحد پولش رو مشخص کرد. نفت و گاز نداشت اما زمین نخورد و نابود هم نشد. کار کرد و کار کرد تا طفل یتیمِ دیروز، یاد گرفت روی پاش بایسته و امروز اونقدر دوست داشتنی و زیبا بشه.

تاجیکستان از کشورهای کوچیک آسیای میانه است. برای کسانی که به دنبال سفری با امکانات کامل، هتل های چندین ستاره ی شیک و مراکز خرید لوکس، تفریحات آبی و چیزهای از این دست هستند، گزینه های متفاوت تری نسبت به تاجیکستان روی میز هست. درعوض، برای اون ها که شیفته تماشای فرهنگ غنی، آداب و اخلاق اصیل و جذاب، مردمان خوش قلب و میهمان نواز، شهرهای پر از آرامش و طبیعت بکر و زیبا هستند، تاجیکستان یک گزینه ایده آله. اگر دوست دارید همه چیز رو اون طور که باید باشه ببینید،  یعنی درست و اصیل و بکر، بار سفر به همسایه ی دور و همزبان نزدیکمون رو ببندید. توانایی برقراری ارتباط با مردم اون جا این سفر رو برای شما بسیار جذاب و شیرین خواهد کرد. کفش خوب فراموش نشه!

آب و هوای تاجیکستان

تاجیکستان یک کشور با آب و هوای کوهستانی با بارندگی زیاده، تابستان های گرم و زمستان های سرد. بهتره سفرتون رو بذارید برای بهار. بهار دلپذیر و زیبای تاجیک ها دیدنیه. در واقع همین بهار خودمونه اما روشن تر و بارانی تر… مثل نوروزشون که همین نوروز خودمونه اما رنگی تر و پرهیاهوتر و مثل زبانشون که همین فارسی خودمونه اما شیرین تر و کمتر بیگانه زده.. و اگر این روسی نبود که چنبره بزنه روی قندپارسی، فارسی ترین فارسی جهان بود فارسی تاجیکی. بهتره طوری برید که بخورید به بهار و نوروزشون، یکی از یکی دیدنی تر! دوشنبه حدود یک ساعت و نیم از ساعت تهران جلوتره.

برای سفر به تاجیکستان فکر میکنم بی دردسرترین راه، هواپیماست. از تهران و مشهد هر یکشنبه و پنجشنبه پرواز برای تاجیکستان هست. از اون جا که ایران با تاجیکستان مرز مشترکی نداره برای سفر زمینی به این کشور باید به سمرقند ازبکستان برید و از اون جا با قطار به دوشنبه برید. امکان سفر با خودروی شخصی هم هست ولی چندان توصیه نمیشه چون سخته، ضمن اینکه حتماً باید گواهینامه‌ بین‌المللی داشته باشید.

ویزا و پرواز

از چند ماه پیش از سفر، با مراجعه به  سفارت تاجیکستان کارهای ویزاتون رو انجام بدید. در فرودگاه دوشنبه فرمی به شما داده میشه که باید بر اساس اطلاعات پاسپورت و ویزا  اون رو تکمیل کنید. قسمتی از برگه ی فرم به عنوان رسید به شما داده میشه که حتما تا پایان سفر خود همراهتون داشته باشید.

پرواز Turkish Airlines بعد از ۳و نیم در فرودگاه استانبول به زمین نشست و با توقف چند ساعته، فاصله استانبول تا فرودگاه بین المللی دوشنبه رو در نزدیک به ۵ ساعت طی کرد.

حمل و نقل در تاجیکستان

هزینه های حمل و نقل در تاجیکستان به طور کلی زیاده، این جا توریست ها معمولا برای رفتن به هر جایی از تاکسی ها استفاده می کنند.

تاکسی ها همه جا به وفور و بیش از هر چیزی در دسترس اند؛ برای کرایه تاکسی ۱۰ سامانی اولیه، و به ازای هر کیلومتر ۳ سامانی دیگه به اون اضافه میشه. بلیط اتوبوس هم ۲ سامانی میشه.

هزینه ها در سفر به تاجیکستان

برای اقامت می تونید هتل ها رو انتخاب کنید که از شبی ۳۰ الی ۱۰۰ دلار بنا به کیفیت خدمات و امکانات هتل متغیره. هتل های معمولی بین ۳۰ تا ۴۵ دلار هستند. مهمانخانه های تاجیکی هم امکانات قابل قبولی دارند، که قیمتشون بین ۱۰ تا ۵۰ دلاره. گزینه ی دیگه، اقامت در منازل اجاره ای شهره که علاوه بر هزینه ی کمتر امکان آشنایی بیشتر با فرهنگ و سبک زندگی اون ها رو براتون فراهم می کنه. این کار اصلا در این کشور غیر رایج و عجیب نیست و به سلیقه خودتون بستگی داره. هزینه های غذا بطور مثال در یک رستوران معمولی حدود ۳۰ سامانی و در رستوران های بهتر تا ۵۰ سامانی و بیشتر میشه. منوی مک دونالد هم این جا کیفیت خوبی داره و حدود ۴۰ سامانی درمیاد.

غذاهای تاجیکی

خیلی از غذاها و خوراکی های این جا رو ما میشناسیم. مثلا دلمه و پلو شیشلیک. البته در لهجه فارسی اون ها به پلو “پلاو” گفته میشه. غذاهای افغانستانی و پاکستانی و روسی هم زیاد اینجا پیدا میشه، اما از کشوری که محصور شده بین خشکی ها انتظار غذاهای دریایی نداشته باشید. به اندازه ی ما اهل چای خوردن هستند ولی چای سبز که  باز در لهجه اون ها میشه “چای کبود”. آش پلوی تاجیکی، یا همان آش پلاو که غذای ملی تاجیک هاست، نوعی پلوست که برخلاف اسمش هیچ شباهتی به آش نداره، مواد اصلی تشکیل دهنده اش، برنج، گوشت، هویج، سبزی، غلات و حبوباته که معمولا با برنج محلی به صورت کته پخته میشه. پای ثابت غذاخوری ها و رستوران های تاجیکستان که تا الان هیچ یک از غذاهای متنوع فرنگی و حتی شرقی نتونسته  جای اون رو بگیره. از غذاهای محبوب و معروف دیگه میشه به سوپ توشبرا، شوربا و سوپ اوگرا و… اشاره کرد. در حوالی خیابان رودکی رستوران معروفی هست به نام DBD که غذاهای ایرانیش از خود رستوران های ایرانی بهتره. کباب کوبیده و لقمه و شیشلیک و چلو گوشتش رو من در وعده های مختلف امتحان کردم و همه تعریف هایی که ازش میشه رو کاملا تایید می کنم.

خرید در تاجیکستان

یادتون هست گفتم اگر قصد خرید در بازارهای بزرگ و پر رونق و پر برند و لوکس رو دارید تاجیکستان گزینه مناسبی نیست. اینجا کشور ثروتمندی نیست. محصولات تولیدی چندانی هم نداره. شاید بشه گفت مهم‌ترین محصول این کشور پنبه ست. بازارهای صد برگ، کاروان، عتیقه، تسوم و بازار سنتی ورزاب که بیشتر موارد خرید روزانه رو در اون ها پیدا می کنید؛ از نمونه هاییه که من دیدم.

بازار صد برگ

بازار صد برگ یکی از معروف‌ترین مراکز خرید شهر دوشنبه است، کالا ها و سوغات و صنایع دستی این جا به فروش میرسه. انواع رستوران ها و کافه ها هم برای وقتی که از خرید و راه رفتن خسته شدید، وجود داره. مجموعه صد برگ در خیابان Rudaki قرار داره و نزدیک ترین ایستگاه اتوبوس به اون SadBarg است.

پایتخت ۸۰

 یک مرکز خرید شیک، با فروشگاه های شیک و برندهای معروف که اکثرا پوشاک و کیف و کفشه و یک هایپرمارکت بزرگ در طبقه همکفش که در نزدیکی پارک Amphitheater قرار داره و بهتره با تاکسی به اون جا برید.

مخرگون (Mekhrgon)

اگر میخواید سوغاتی خوبی بخرید مخرگون انتخاب مناسبیه. در این مرکز امکان خرید بهترین سوغاتی ها، ادویه‌جات، خوراکی، اسنک، میوه‌های متنوع و… وجود داره.

در اطراف این مرکز خرید هم کافه های دوست داشتنی ای می بینید که می تونید برای صرف یک نوشیدنی اون جا برید. مجموعه مخرگون در خیابان Мехнат  Душанбе Тажикистан قرار داره  این جا رو بهتره با تاکسی برید.

اقامت من در دوشنبه

قرار بود که من بعد از بازدید از دوشنبه، شهر های خجند و پنجکنت رو هم ببینم. هتل محل اقامت من در دوشنبه، هتل ۴ستاره Lotte Palace Dushanbe (لوت پالاس دوشنبه) بود. فضای با صفا و دلنشینی داشت، با اتاق های دل باز و تمیز.

در ۳۰۰ متری از مرکز بزرگ ترین خیابان شهر بنام استاد رودکی و ۵  کیلومتری میدان سامانی. اتاق های تمیز و مرتب، سرو نوشیدنی، امکان استفاده از باغ داخل هتل، استفاده رایگان از دوچرخه و…

رستورانش هم بد نبود، منو غذاش ولی به زبان روسی بود. اگر یک ایرانی  بخواد روسی یاد بگیره، تاجیکستان بهترین جاست. چون اون ها در واقع فارسی تاجیکی رو به رسم الخط روسی می نویسند. مسئول رستوران راهنمایی کرد تا کله کباب سفارش دادم. خوش مزه بود، انگار همان طعمی که کباب باید بده رو داشت. نان و سمی تانا هم آوردند، که در واقع همون نان مخصوص تاجیکی و ماست بود که خیلی هم بیشتر از غذا چسبید.

خستگی راه که از تنم بیرون رفت، از هتل زدم بیرون. هوا عالی و تمیز بود. پایتخت هم میشه اینقدر خوش آب و هوا؟! قدم زنان در بزرگترین و معروف ترین خیابانشون که به نام یک نقطه ی مشترک بین ما و اون هاست، یعنی رودکی راه افتادم.

تا باغ رودکی فاصله زیادی نبود. مجسمه بزرگ رودکی یا بقول خودشون “هیکل کلان رودکی”، در میان باغ چشم نوازی میکرد و دختران تاجیکی که روی نیمکت های پارک نشسته بودند و من ازشون عکس گرفتم.

اونچه در اطراف این باغ به چشم میخوره بنای باشکوه کتابخانه مرکزی دوشنبه، ساختمان ریاست جمهوری و موزه ملی تاجیکستانه که معادل بسیار جالبی در زبانشون داره: آثار خانه. چمن آرایی و گل آرایی زیبا، هوای بی نهایت مطبوع و شهر آرام… از چند جوان تاجیک که در باغ قدم میزند، اجازه گرفتم که ازشون عکس بگیرم. معادلی که برای عکس انتخاب کردند هم جالبه: “صورت”. گل از گلشون شکفت وقتی فهمیدند ایرانیم، این جا نقطه ی دوست داشتنیِ کوچیکیه که در این دنیای پر از جنگ و آشوب و تنگ نظری، مردمانش ما رو دوست دارند؛ تجربه ی حس شیرین عزیز بودن پیش این مردمِ هم زبان و هم دل، خیلی جذاب و کمیابه. خیلی از خوانندگان ما رو میشناختند و ترانه هاشون رو رو شنیده بودند. من تقریبا در فهم زبانشون مشکلی نداشتم اما اون ها گاه گاه کلمات بیگانه زبان من رو نمیشناختند و معمولا هم جایگزین فارسیِ زیبا و هوشمندانه ای براش داشتند که برای من جالب و حتی گاهی هم اسباب شرمندگی میشد. فهم جملاتشون سخت نبود، روی یک تابلو در باغ نوشته بود “پا بر روی کبودزار نگذارید.” سریع یادم اومد که به چای سبز هم میگفتند چای کبود!

کنار باغ رودکی میدان امیراسماعیل سامانی با هیکل کلان و باشکوهش خودنمایی میکرد. باصلابت و زیبا… از امیرسامانی نماد های زیادی در شهر به چشم می خورد.. دیوار های بنا با نقاشی های زیبایی از نمادهای آریایی، پادشاهان هخامنشی، آرامگاه امیر اسماعیل، مسجد بی‌بی خانم، رصدخانه اُلغ‌بیگ و… زینت داده شده. دو شیر سنگی هم در کنار مجسمه نشستند و انگار از تاج طلاییش حفاظت می کنند. پشت این هیکل کلان راهی هست با کلی آب نما و حوض که میرسه به نماد ملی تاجیکستان. تصویری واقعی از چیزی که روی پرچمشون هست.

یکی از زیباترین باغ های دوشنبه باغ گیاهشناسی بوتانیکی است. سر درب ورودی مزین به تصایری منتسب به کوروش و جمشیده که برای هر گردشگر ایرانی جذابه. فضای داخل باغ تماشاییه، با هوایی بسیار مطبوع و عطری خوش…این جا  برای عکاسی بی نظیره. نکته جذاب صدای طاووس های نگهبانه که شنیده میشه.

خجند، شهرخوبان

خجند بعد از دوشنبه، بزرگترین شهر تاجیکستانه. شهری به درازای تاریخ این قوم… بعضی ها این واژه رو تغییریافته “خوب جند” به معنی “شهر خوبان” می دونند. و بعضی دیگه “خورجند” (خور: خورشید) به معنی “شهر خورشید”. در زمان شوروی بهش لنین آباد هم گفته میشد، اما بعد از فروپاشی نام خودش رو دوباره به دست آورد. البته امروز هم تنها شهریه که مجسمه لنین رو حفظ کرده.

 خجند برسر راه تجاری ابریشم قرار داره و واسطه تاجیکستان با ازبکستان و قرقیزستانه. به همین خاطر همیشه رفاه نسبی و اوضاع خوبی داشته و حتی امروز هم همینطوره. در طول پنج سال جنگ داخلی تاجیکستان بعد از استقلالش، خجند نیازهای اقتصادی و معیشتی کشور رو تامین می کرده. هتل بزرگی در شهر هست که مردم می گفتند بر ویرانه خانه کمال خجندی بنا شده.

رود سیحون

آب و هوای معتدل و چشم اندازی زیبا از آب های نیلگون رودخانه سیحون و ارتفاعات بلند تر از پنج هزار متر، که محبوب کوهنوردان حرفه ایه، از جمله جذابیت هاي طبیعی خجند به حساب میاد. بقایاي ارگ باستانی خجند که در ساحل رودخانه سیحون، در محل بسیار زیبایی قرار داره، و در کنار اون موزه باستان شناسی شهر بنا شده هم، از جذابیت های تاریخی اونه. ساعتی رو کنار آبهای نیلگون سیحون، یا بقول خودشون سیردریا قدم زدم. اینجا به رودخانه دریا گفته میشه، اما اینکه به خود دریا چی میگن رو هنوز نفهمیدم!

پنج شنبه بازار خجند

یکی از مشهورترین بازارهای آسیای مرکزيه با انواع و اقسام خوراکی ها، جالبه که بعضی اقلام بصورت فله ای مثل کره، ماکارونی، گوشت چرخ کرده، شیرینی تر و… عرضه میشه. بازار اصلی، بازار خشکباره و سبک معماری اون تلفیقی اما بیشتر شرقیه. خشکبار از مهم‌ترین تولیدات آسیای میانه و به خصوص تاجیکستانه. چینش ظاهریشون خیلی وسوسه کننده است؛ انگار با حوصله دانه دانه روی هم گذاشتند.

مسجد و آرامگاه شیخ مصلح الدین

در مقابل بازار مسجد جامع و آرامگاه شیخ مصلح الدین النوری خجندی عارف، شاعر و حکمران خجند بود که بعد از فوت، در حومه شهر به خاک سپرده شد. مدتی بعد، پیروانش پیکرشون رو به این مکان انتقال دادند و بنای زیبایی براش ساختند. این آرامگاه، مقدس‌ترین مکان خجند برای عبادت و اصلی‌ترین جاذبه گردشگری شهر تلقی میشه.

پارک کمال خجندی

این پارک رو به یاد عارف و شاعر بزرگ قرن هشتم که در تبریز به خاک سپرده شده، ساختند. در پارک علاوه بر مجسمه بزرگ کمال خجندی دو ردیف ده‌تایی مجسمه از مفاخر تاجیکستان قرار داره. روبروی پارک، سالن تئاتر کمال خجندی، در نزدیکی ارگ خجند قرار گرفته. بنایی به سبک یونانی ـ رومی که  از برجسته‌ترین آثار معماری تاجیکستانه.

ارگ خجند

ارگ خجند در گذر تاریخ حوادث زیادی دیده و به دست مغول زخم برداشته اما جان سالم به در برده. ‌نمای بیرونی‌ ارگ رو خوب بازسازی کردند. موزه تاریخ سُغد داخل ارگ قرار داره.

موزه سُغد

دیوارهای بخش اصلی طبقه زیرین موزه، تصاویری موزاییکی از زندگی اسکندر مقدونی رو نمایش میده و اتاق‌های کناری سیر تکاملی انسان نخستین از عصر سنگی تا عصر آهن. در یکی از اتاق ها هم، تمدن آریایی از همان ورودی که نماد فروهر و شعار سه‌گانه زرتشت قرار گرفته بود تا مجسمه‌ها و سرستون‌های پرسپولیس دیده میشد. مجسمه امیرتیمور ملک، حاکم خجند که داستان مقاومتش در محاصره مغول،‌ از او یک قهرمان ملی ساخته رو هم دیدم.

در بخشی دیگه اجزای یک خانه اصیل تاجیک به نمایش دراومده بود و کنارش تصاویری از امامعلی رحمان، رییس‌جمهور تاجیکستان به چشم می‌خورد که با بیست سال سابقه ریاست جمهوری، به نوعی با تاریخ سغد گره خورده. در یکی از تصاویر، رئیس جمهور وقت ایران در حال افتتاح تونلی در تاجیکستان نشان داده شده بود؛ «تونل انزاب» که شنیده بودم چون ناتمام افتتاح شده، خصوصا در مقایسه با تونل ساخت کشور چین، دست‌مایه دلخوری و کنایه تاجیک‌ها نسبت به ما ایرانی ها شده. با پیگیری گزارشات متوجه شدم شرکت ایرانی کوتاهی نکرده و مشکل از جای دیگه ای بوده. تونل در اواخر سال ۲۰۱۵ به بهره برداری کامل رسیده، که مسیر بین دوشنبه و خجند رو چند ساعت کوتاه تر میکنه.

با مارشروتکا به خانه ای که کرایه کرده بودم برگشتم. این نام عجیب و غریب متعلق به نوعی ون هست که درحمل و نقل شهری تمام کشورهای شوروی سابق دیده میشه.

پنجکنت، دیار دردانه قند پارسی

برنامه امروز، سفر به دیار رودکی است. زیارت استاد شاعران جهان و ادای حق پدری که به گردن زبان مادری مون داره. از یک ترمینال کوچک مبدا خجند رو به مقصد پنجکنت ترک میکنم.

هرچه از خجند دور می شدیم، کم‌کم ارتفاع افزایش ‌پیدا می کرد و جاده کوهستانی‌ ‌میشد.

کلا راه ها و جاده ها اینجا هیچ تعریفی نداره. بین راه رستورانی که متعلق به مردی به نام “شهرت” بود، ایستادیم. کنار شهری که اسمش عینی بود، در واقع عینی، اسم نویسنده معروف تاجیکه که از طریق یک سه ‌راهی به همین نام، راه دسترسی به خجند، پنجکنت و دوشنبه است. حسابی گرسنه بودم. پلو شیشلیک خوش طعمی داشت. پیرمرد مهربان بدرقه ام که میکرد گفت “راه سفید”…  بعد فهمیدم یعنی همان به سلامت یا خیر پیش خودمون…

داشتم میگفتم راه و جاده ها تعریفی نداره، ولی بهتره بگم گاهی افتضاح میشه. به جایی رسیدیم که جاده آسفالت تمام شد و راه خاکی شد؛ وسط اون همه تکان تکان فقط تماشای رودخانه زرفشان مایه خوشدلی بود. خلاصه رسیدم به پنجکنت. از یک راننده خواستم من رو به هتل پنجکنت برسونه؛ تو یک خیابان فرعی نه چندان جالب ایستاد. راهی نداشتم. اتاق تعریفی نداشت. خصوصا که به نظر سرد تر از همه جا بود و هیچ وسیله گرمایشی نداشت. اما تمیز بود و برای یک استراحت امن و امان بد نبود. چشمم رو که  باز کردم سرشب بود. کاش کمتر خوابیده بودم، از هتل زدم بیرون.

همان حوالی هتل می گشتم که دیدم تو حیاط یک خانه سنتی خانواده ای مشغول پختن سمنو هستند. از بیرون خانه تماشاشون میکردم که توجه من شدند و با محبت و احترام به داخل  بردنم، گفتند که حاجت بطلبم و دیگ رو هم بزنم… یک خانوده اصیل تاجیک با مهمان نوازی بی نظیر. به سمنو گفته میشه “سومنک”. همان سمنوی ماست ولی برای اون ها انگار جایگاه وسیع تری داره.

با گرمی و محبت من رو پذیرفتند، آقا رحمت دعوتم کرد برای عروسی پسرش که فردای اون روز بود. توضیح دادم که امروز اومدم به پنجکنت و فردا برای زیارت آرامگاه رودکی میرم و تو بازگشت به مهمونیشون میرم. معلوم بود بقیه برای متوجه شدن حرف هام خیلی دقت می کنند، ولی خود آقا رحمت سریع تر فهمید. جالبه برخلاف معمول که جوان ترها معمولا راحت تر ارتباط می گیرند، اینجا هر چی مسن تر باشند کمتر روسی وارد دایره زبانشون شده و راحت تر فارسی ما رو میفهمند.

تا پنج‌رود آرامگاه رودکی بزرگ راه زیادی نبود، اما جاده افتضاح بود و باز هم تکان تکان تکان… ولی زیبایی شگفت آوری داشت. رودکی رو حتما این هوای عاشق پیشه و این آب های زلال و این طبیعت لطیف شاعر کرده. شاعری که امیر سامانی رو پا برهنه به دیارش فرستاد. قصه اون اینطوریه که امیرنصر سامانی از بخارا به هرات رفته بود و هوای هرات تا چند سال از سرش بیرون نمیرفت. اما ملازمان و خدمه امیر هوای دیار و خانواده داشتند ولی جرأت نداشتند که به امیر بگن. برای همین دست به دامان رودکی شدند که شعری بخونه و هوای بخارا رو به سر امیر بندازه که ما بیش از این تحمل دوری نداریم. رودکی هم برای اون شعری سرود و اونقدر امیر رو تحت تاثیر قرار داد که توی کتاب های تاریخی نوشته، تا دو فرسنگ دنبال امیر دوییدند تا کفش هاشو بهش برسونند.

وارد بقعه رودکی شدم، سنگ مزاری دو طبقه مشکی و سفید داشت و با همه سادگیش زیبا و فاخر بود. حس بسیار عجیبی داشت، فکر میکردم اگر میشد که بشه با من حرف بزنه، حتما برام یک استکان چای می ریخت و یک مخده میذاشت و بقول تاجیک ها، “مینشستیم تا بیگاه” از ایران میگفتیم و میشنیدیم…

با دلی آرام و حسی مثبت به پنجکنت برگشتم. تا شروع مراسم عروسی  هنوز وقت داشتم. به سمت بازار پنجکنت رفتم. بازار کاملا سنتی بود. دو راسته نان‌فروشان و گهواره‌سازان داشت. گهواره که انگار توی آسیای میانه هنوز خیلی محبوبه، اینجا خیلی دیده میشه. دمپایی های قرمزرنگ زنانه هم زیاد به چشم میخوره. مسجد پنجکنت، روبروی بازاره، وارد شدم. کتابخانه مشترک تاجیکستان و ایران، و مدرسه عالم دادخواه داخل مجموعه بود که هر دو بخاطر تعطیلات نوروزی بسته بود. تونل ساخت کشور چین مسیر برگشت رو کوتاه تر میکرد.

همه لباس های نو پوشیده بودند. خانم ها لباس های رنگی و شاد تاجیک پوشیده بودند. فضای خانه تزیین شده بود و صدای آهنگ میومد…داماد با سبد گل به خانه عروس میرسه. قبل از وارد شدن، خواهران و دوستان عروس، داماد رو دوره می کنند و با خنده و شوخی سوال هایی از علاقه مندی ها و خصوصیات عروس می‌پرسند که اگر داماد ندونه، باید جریمه بشه! بالاخره داماد وارد خانه شد؛ سبد گل رو به جای دختری که از خانه می‌بره می‌ذاره و برای گرفتن صورت راهی شدند.

من همه ی این ها رو در کنار اقا رحمت تماشا کردم و گاهی می پرسیدم که این چیه و اون چجوریه  و… انو هم با حوصله همه چیز رو برام توضیح میداد و گاهی هم من رو به عنوان مهمان عزیزی به دوستان و اقوامش معرفی می کرد.

سرشب سفره رنگارنگی پهن شد، باز هم نان و سمی تانا بود. آش‌پلو غذای محبوب ملی، سبزی، پیراشکی، شیرینی تر و انواع نوشابه و البته چای کبود به اضافه ی سمنوی دیشب. جوری خوب بود که می شد گفت جای همه مردم ایران خالی…

نوروز به لهجه ی تاجیک

نوروز در سال ۲۰۱۰ میلادی از سوی بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در ۱۱ کشور دنیا جشن گرفته شد و همین مسئله باعث شد مجمع عمومی سازمان ملل متحد اون رو به رسمیت بشناسه. تاجیک‌ها مراسم مفصلی برای استقبال از نوروز دارند. به خصوص اینکه بر خلاف ایرانی‌ها از خانه‌هاشون بیرون میرن و جشن نوروز رو تو خیابان‌ها و پارک‌ها برگزار می‌کنند. برای همینه که اگر تو نوروز به تاجیکستان سفر کنید، چهره‌ای متفاوت از بهار و عید می بینید. تاجیک‌ها، به صورت دسته جمعی تو مکان‌هایی به نام نوروزگاه جمع شده و شادی و آوازخوانی و پایکوبی می کنند.

رسم خانه‌تکانی یا جاروب‌بندان، کلاه غزغز که مجموعا شبیه همان عیدی دادن و گرفتن خودمونه و سمنو پزان رو هم ما تو ایران داریم، اما جفت براران و گل گردانی و مراسم ماه حوت و سفره هفت شین رو ما نداریم. اون ها هم چهارشنبه سوری و سیزده بدر رو ندارند؛ و اصلی ترین بخش مراسم نوروزی شون که همان عمده ترین مورد تفاوت شون با ماست، بیرون رفتن از خانه و جشن گرفتن تو کوچه و خیابانه. اون ها به خیابان ها رفته و شادی شون رو با هم جشن می گیرند اما ما درون خانواده این کار رو میکینم. عروس بهار یکی از دختران شهره که تو مراسم نوروز لباس عروس میپوشه و با سبزه‌ای توی دستش، به میان مردم میاد. این عروسی نمادین، نشانه‌ی آغاز بهار و زندگی تازه است. اهالی شهر ساعت‌ها به دنبال عروس بهار شادی می کنند.

علاوه بر هفت سین توی تاجیکستان، هفت شین هم در سفره میذارند که شامل شمع، شهد، شیر، شکر، شربت، شیرینی و شمشاده.

 سمنوپزونشون با تشریفات هر چه تمام تر اجرا میشه. اعتقادی وجود داره که با هم زدن دیگ سمنو، می تونید حاجت خودتون رو بطلبید. از ویژگی‌های چشم گیر مراسم نوروز، اون همه رنگ در پوشش مردها و خصوصا زن هاشونه. جشن نوروز توی تاجیکستان، فستیوال رنگ‌هاست.

نکاتی که در سفر به تاجیکستان باید بدانید!